بسم الله الرحمن الرحیمانما بعثت لاتمم المکارم الاخلاق
![](http://uploadkon.ir/?file=1145f7953a03c35c6f31abc72d22ba1e.jpg)
بخوان به خون بسته انسان، اینک ای محمّد صلیاللهعلیهوآلهوسلم !
حرا نورباران است و محمّد صلیاللهعلیهوآلهوسلم حیران، و چنگ وحشیِ شب، گشوده بر دشت مکه و او هر لحظه چنین میشنود:
بخوان محمّد، بخوان!
و محمّد صلیاللهعلیهوآلهوسلم همچنان لرزان، چشمان گشوده بر نور و لب خشکیده از حیرت: من خواندن نمیدانم.
و صدا فریاد بر میآورد که: بخوان به نام پروردگارت!
این چه آشوب است اینک که بر پاست در جان محمّد، که چنین مضطرب از کوه فرود میآید!
یا محمّد! خجسته باد برانگیختیات به رسالت و صلوات بر تو و خاندانت.
محمّد صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرود میآید، با شور دعوت.
میآید با بار سنگین هدایت بر دوش.
آن نگار به مکتب نرفته میآید تا پیامبر بزرگ بشر بخوانندش.
از فراسوی کوه نور، دسته دسته فرشته به مبارکباد آمدهاند که هیچ پیام رسالتی، این چنین با شکوه نبوده است.
و از همان روز، جبرئیل امین خود را برای پیشواز از معراجی بزرگ مهیا میکند، تا پذیرای این پیام آسمانی باشد
و بتپرستان، عرق ریزان از تداوم کاری پوچ، اینک نوری، چشمهایشان را خیره کرده است؛
امّا چرا عبوس مینگرندش؟
محمّد! بگو، بگو پیام پروردگارت را که امروز بر جانت نثار کرد.
بگو کهای شب پرستان بی شوکت! من آمدهام؛ در دستانم بال پرواز که بسپارمشان به شایستگان، تا پرده بر اندازم و باز گویم راز جهل شمایان را.
دست نگه دارید! پیغام آسمانی بر لبان من است.
دختران زنده به گور جهل تان را برخیزانید. به راستی هیچ فراموشی نیست اینک؛ بلال برادر من است و بردههاتان برادران شما نیز.