جاتون خالی روز عروسیم، صبح خانمم رو سریع بردم یه ارایشگاه معروف که همزمان چندتا عروسو آماده می کردن خلاصه منم بعد آرایشگاه خودم با فیلمبردارها رفتیم دنبال عروس دم آرایشگاه
اسم خانمم رو به دربون آرایشگاهی دادمو بعد چند دقیقه گفتن خانمتون بالای پله ها منتظرتون هستن
منم با افتخار دیدم خانمم با لباسو شالو چادرپیچ شده بالا پله ها واستاده
منو میگین،منم بایه غروری نسبت به دومادای دیگه دونه دونه پله هارو رفتم بالا پیش خانمم؛
فیلمبردار گفت دست خانمتو بگیر کمکش کن بیاد پایین
آقا چشتون روز بد نبینه ماهم جوگرفته بود هول شدم داشتم چادرو تورو لباسو خلاصه هرچی بود میزدم کنار که دستشو پیدا کنم. حالا مگه لامصب پیدا می شد؛توهمین حال یهو خانمم شروع کرد دادو بیداد که مرتیکه خر اشتباه گرفتی دست به من نزن آقای فلان فلان شده...
منو میگی،وقتی شنیدم این صدا،صدای خانمم نیست ،انگار یه لگن آب ییییخ ریختن روم از خجالت چشمام سیاهی می رفت
شوهرشم با نگاهش داشت سیاهو کبودم میکرد
دیگه منم سرمو انداختم پایینو ترک زمین کردم
* * * * * * * * *
دیدم یه شماره غریب اس ام اس داده
" سلام آقا خوشگلـــه ، با من دوست میشی ؟ "
با خودم گفتم حتما باز مريم داره با یه شماره غریب امتحانم می کنه
بی خیال هم که نمیشه
زدم
" نه .. لطفا مزاحم نشید ، من دوست دختر دارم .. رابطمم باهاش خیلی خوبه "
زد :
" جدا ؟؟ چه پسر با معرفتی ! کاشکی با من دوست میشد این آقا پسر ، اسمش چیه حالا ؟ "
زدم نگین و گفتم دیگه هم اس ام اس ندید لطفا
زد :
" حالا خیلی هم جـَو فردین بازی و معرفت نگیرتت بابا ! پدرتــم ، این شماره ی همکارمه ، خواستم بگم من گوشیم خاموش شده , خواستی بیای دنبال ماشین به این زنگ بزن
راجع به نگین خانومم اومدم خونه مفصل به خدمتت می رسم ! :|
امروز تو پارک محلمون به چن تا از گربه های پارک داشتم کالباس می دادم
بعد یه دختری که داشت رد می شد بلند گفت: این همه آدم بدبخت بیچاره با این وضع گرونی نون ندارن بخورن بعد این مایه دارا(منظورش مثلا من بودم) به گربه ها غذا میدن!!!
منم بلند جواب دادم: گربه های زبون بسته نمیتونن به وضع مملکت اعتراض کنن ولی بدبخت بیچاره ها اگه خیلی بهشون فشار اومده میتونن برن اعتراض کنن!
گفت مثلا دیگه چجوری اعتراض کنیم آقای بداخلاق!
گفتم: حرکت گلشیفته فراهانی رو الگوی اعتراضی خودتون قرار بدید
با یه بیشور گفتن مکالمه رو تموم کرد رفت!!! )
* * * * * * * * *
داشتم از بیرون میومدم دیدم یه بچه شیش هفت ساله تو کوچه داره تنهایی فوتبال بازی می کنه بهش گفتم ببینم میخوای بشی رونالدو؟ گفت نچ. گفتم پس چی مسی؟ بازم گفت نچ، توپشو زد زیر بغلش گفت رونالدو و مسی میخواستن بشن مارادونا شدن این، من باید بالاتر از اینا بشم. گفتم مثلاً کی؟ گفت کریم باقری.
اعتماد به نفس ملّیه ما داریم؟
* * * * * * * * *
عاقا ما يه رفيق داريم قدش خيلي درازه خيلي هم اين رفيقمون چرت و پرت ميگه خلاصه يه روز اين رفيقمون شروع ميكنه به چرت و پرت گفتن ، معلم اينو ميندازه بيرون منم ميام مثلاً قضيه رو جم كنم ميگم اغا اينو ببخش از قديم گفتن ادم قد بلند خون به مغزش نميرسه ! تا اينو گفتن ديدم همه زدن زير خنده تا به خودم اومدم ديدم بيرونه كلاسم ! هرچي فكر كردم كه چرا معلم منو انداخت بيرون ! فهميدم قده معلمه از رفيقم بلند تر بوده !!!!
* * * * * * * * *
عاغا یه شب ما با رفیقامون تو کوچه بودیم آشغالی اومد از کوچمون رد شد رفت کوچه کناریمون که به کوچه ما وصله داخل کوچه یه طرف یه پراید طرفه دیگه پر ماشین بود آشغالی اومد رد شه دید جا نمیشه جا هم تنگ بود هر چی بوق و زنگ زد صاحاب پرایدو پیدا نکرد هیچی دیگه ما رو صدا زد پرایدو بلند کردیم گذاشتیم تو پیاده رو :| ؛خواستم بگم اگه پراید دارین مواظب باشین بلند نکنن