یه روز یه سیستانیه علیه کشورش خنجر از و رونبسته بود، قاچاقچی نبود، زور بازو و اسلحه اش برای حراست از سرزمنیش بود.
رستمی بود برای خودش این رستم دستان، انقدر به زمان خودش (هزاران سال پیش) آیین پهلوانی داشت که محیر العقول بود و مردانگی اش نسل به نسل جلو آمد تا به فردوسی رسید!
فردوسی شاهنامه نویس، افسانهاش را با مردان حقیقی تاریخ پیش برد و از جمله ی آنها همین رستم فرو ریزندهی دیوار تصور بود تا جایی که شاعر دید؛ چقدر واقعیات رستم به افسانهی او از پهلوانش نزدیک است و گاهی این خطوط موازی با هم تلاقی می کنند و یک خط می شوند.
البته اکنون هم در سرزمین سیستان رستم ها، رودابه ها و زال ها هستند که از قومیت و کشورشان شان دفاع کنند، جارویی بردارند و ریگ هایی چون ریگی را از خانه هاشان برون کنند.
از رستم جلو تر می آییم و برگه های تاریخ را ورق می زنیم.
یه روز یه ترکه ....
جزو 72 تن یار سالار شهیدان؛حسین (ع) بود، اسلم بن عمرو نام داشت. این ترکه قاری قرآن و کاتب امام حسین بود، از مکه به کربلا رفت و روز عاشورا از بهترین بصیران جهان شد و فردی که از میان میلیون ها نفر در همان زمان در سطح جهان یکی از قرعه های سعادت و شجاعت به نامش شد، آنقدر تشنه لب جنگید و جراحت خورد تا بر زمین افتاد.
بخاطرهمین این انسان ترک، امام حسین در میان آن محشر کبری، آمد و بر پیکر نیمه جانش گریست و او با تبسمی لبیک گفت و شهد شهادت را مستانه سر کشید.
یه روز لره....
انقلابی به پا کرد که در جهان بی بدیل بود، مردم ایران را چنان هدایت کرد که از سال ها ننگ طاغوت بر سرشان بودن رهایی یافتند و ضحاک خون آشام زمانشان را بر زمین زنند.
این بزرگ مرد لرنژاد انقدر مقتدر و محبوب بود که با اشارهای، نه تنها جوانان وطنش بلکه حتی جوانان اروپایی هم نظیر کمال کورسل، بی چون و چرا مملکت شیعهی ایران را از دست بعثی ها نجات دادند و در این راه تا پای جانشان سخت ایستادند و مقاومت کردند.
بعد از فوت این لر، جهانیان بیشتر با اندیشه هایش آشنا شدند و تشنهی معرفتش گشتند تا بدان جا که تصویر او بر دیوارهای خانهی نه تنها مسلمانان لبنان، عراق، کویت، برخی از نقاط عربستان و چین بلکه مسیحی آمریکایی که هنوز می گوید از آزادگی و وسعت روحش متعجبم، آویخته شده!
او امام خیمنی کبیر (ره) است!
یه روز یه قزوینیه....
آره! یه روز یه قزوینی عالم ربانی بود.
او نویسنده، متاله قرآن و فاضل بود. آیت اللّه سید محمّد کاظم قزوینی به سال 1348ه.ق در شهر مقدّس کربلا در خانوادهای مومن چشم به جهان گشود و 1415 از دیار فانی به باقی شتافت!
پس از 17 سال که از فوتش گذشت، مجبور به نبش قبر او شدند، اما با کمال تعجب پیکر او سالم بود گویی در خوابی شیرین به سر می برد.
یه روز یه قمیه....
یه روز یه قمی، قومی را نجات داد و گنجینهی مفاتیح الجنان را از خود برجای گذاشت، آنقدر محترم و متواضع بود که پس از سال ها تحقیق گردآوری کتب مختلف علی الخصوص منازل الاخرة، منم منم نکرد.
روزی پدرش از منبر "عبدالرزاق مسأله گو" که منبع سخنانش منازل الاخرة بود، آمد و خطاب به پسرش گفت: کاش مثل عبدالرزاقِ مسئله گو مى شدى و مى توانستى منبر بروى و از این کتاب که او براى ما مى خواند، تو هم مى خواندى! اما او به پدرش خشم نگرفت و از تواضعش سخنی بر لب نیاورد که اصلا نویسندهی این کتابی که منبع مسئله گویان است، خودم هستم.
این قمیه، آشیخ عباس قمی (رضی الله عنه) بود!
یه روز کلی اصفهانی....
یه روز گروه گروه اصفهانی انقدر خسیس بودند که برای مملکتشان از لذت در کنارهم بودن، با خانواده بودن گذاشتند و زدند به جبهه!
از پولشان که سهله از جانشان هم گذاشتند و رفتند، خونشان بر زمین مملکتمان ریخت و مالکیتمان را اثبات کرد، نگذاشتند که احدی آن را غصب کند و پیش از این با قدم ها و خون هایشان آن را بازپس گرفتند.
اصفهان شهر 23 هزار ستاره ی شاهد، هست.
هنوز هم نه تنها اصفهانی ها بلکه مردم ایران مقاوم ایستاده اند در برابر بدخواهان!
هین برون تازید ای شیران جنگ عرصه را بر روبهان دارید تنگ
یه روز یه آبادانیه...
یه روز یه آبادانیه لاف نمی زد، زن بود ولی برای خودش مردی بود. آنقدر جوانمرد بود که در خرمشهر زیر طوفان های دشمن می ایستاد و از مملکتش دفاع می کرد.از شجاعتش ترس از او می ترسید.![](http://www.basijpress.ir/storage/tiny/hezboallah/khorasani/shahid.maryam.farahanian.1.jpg)
تا بود در خرمشهر جنگید وقتی که خرمشهر را بعثی ها گرفتند ناامید نشد و رفت آبادان به خانواده های لاله های سرزمین دفاع، رسیدگی کرد. اهل بصیرت بود و در آخر ترکشی بر قلب مهربانش فرود آمد اما تا آخر وصیت می کرد که امام را تنها نگذارید!
او شهید رفیع اسلام، مریم فرهانیان بود.
یه روز عدهای انگلیسی...
یه روز فرانسوی ها و انگلیسی ها خواستند ارباب بشوند و بقیه اسیرشان ،لژ فراماسونر تشکیل دادند و به کشورهای مختلف یورش فرهنگی و نظامی بردند اما مهمترین آنها ایران بود چراکه فرهنگ عاشورایی و مقاومت تا پیروزی سخت در رگ و پی مردمش با خونشان می چرخید و عمیقا مهدی موعود و منتقم حقیقی را قبول داشتند، دیدند تمامی اقلیم های ایران با هم متحدند و همه وصله های رنگینی ازیک پارچه ی، یکپارچه اند؛ گفتند چی کار کنیم تا این وصله ها را هر کدام یک رنگ جلوه بدهیم و از وصله های دیگر این پارچهی شاد، جدا کنیم. بهترین راه انگلیسی ها چیست؟
بله! تفرقه انداز و حکومت کن! پس با توسل به همین سیاست و استفاده از نغز و بذله گو بودن فرهنگ ایرانیان آمدند از سیاست کثیف "عکس" استفاده کردند و همه چیز را وارونه نشان دادند و قومیت ها را جدا کردند و این سیاست را ادامه دادند تا جایی که معنی استوار امت رنگ باخت. البته سال ها کار کردند، از اوایل قاجار بود که لطیفه ها را آنها تعریف کردند و گفتند یه روز یه ترکه! به ترکه گفتند شما هم بگید یه روز یه لره، به فارسه گفتند یه روز یه قزوینیه! واین شد که به جای با هم خندیدن به هم خندیدم و فراموش کردیم سخن پیامبر خدا را که می گفت: براى فرزند آدم از بدى و شر همین بس که برادر مسلمانش را تحقیر کند.
بیایید با یکدیگر و با کنترل فکر و زبانمان این سیاست که منجر به شادی دشمنان خون خوارمان می شود را بر زمین زنیم و فرهنگ اصیل اسلامی را که استهزاگران در آن زبون و فرو مایه اند را احیا کنیم، از شنیدن بپرهیزیم و با بصیرت به لطیفه هایی که قومیت های کشورمان را به باد تمسخر می گیرد نخندیم و جرات بیان علت ناراحتیمان را از شنیدن این صحبت ها به دیگران هم داشته باشیم تا شاید آنها هم رستگار شوند.
یادمان نرود وحدت کلید موفقیت است!
و یادمان نرود که ماه محرم بهترین فرصت ترک این اعتیاد مملکت سوز است! با یا حسین از همین امروز شروع می کنیم!
![](http://www.basijpress.ir/storage/tiny/hezboallah/khorasani/n00004245-b.jpg)
|||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||